نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن . . .
دوستان گلم سلام.اول باید معذرت خواهی کنم....قرار بود یه متن زیبا و بلند درباره یک جوان مبتلا به سرطان که خودم به قلم
خودم نوشتمش بذارم تو وبم ولی مشکلاتی پیش اومده که وقت رو ازم گرفته...دیگه به خوبی خودتون ببخشید...در اسرع وقت
قول میدم بذارمش تو وبم...
آدم اســـت دیگـــــَــر!
یک وقــــــتایی دوســـــت دارد دست خودش را بگــــــیرد
بــبــرد یـــک جـــای دور.
و
.
رَهایَش کُند..... بـــه امـــــانِ خـــُــــدا ...
میدونی چیه...بعضی واقعیت ها مثه تلخیه قهوه میمونه...قهوه ی اصیلی که با هیچ چیزی شیرین نمی شه...
قهوه ایی که تلخی ش باعث میشه توبه کنی که دیگه هیچوقت قهوه نخوری... میدونی چیه...
بعضی واقعیت ها رو باید سعی کی تا میتونی کشف نکنی
قله ای که یکبارفتح بشه،تفریحگاه عمومی میشه!
پس مواظب قله دلت باش....
دستهایم به آرزوهایم نمیرسند... آرزوهایم بسیاربلندند.... ولی درخت سبزصبرم , میگوید,امیدی هست... خدایی هست....
.: Weblog Themes By Pichak :.